نازنین زهرا جوووونمنازنین زهرا جوووونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
عاشقانه های منوهمسریعاشقانه های منوهمسری، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 31 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ جون ماوبلاگ جون ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نازنین زهرا هستی مامان و بابا

یک سال و یک ماه و یک روزگیت مبارک عزیزم.

سلام دخمل گل ماما ن یک سال و یک ماه ویک روزگیت مبارک عزیز دلم.ماشالله خیلی شیطنت میکنی.این روزا هم که حسابی بهم وابسته شدی هر جا که میخوام برم دنبالم میای و از بغلم پایین نمیای.و وقتی هم که سوار کالسکه هستی وقتی خسته میشی باید بگیرم بغلم و بغل هیشکی هم نمیری حتی بابایی  ومنم خسته میشم خوب.  عاشق استخر توپت هستی وخودت میری توش میشینی و منم صدا میکنی که بیام باهات بازی کنم وقتی میگم نازی به مامان بوپ همون توپ رو بده باذوق میدی منم پرت میکنم و بعد میگیرم شما هم غش غش میخندی.بای کردن و قشنگگ بلدی .وقتی هم خیلی دلت خواست منو مثلا که بوس میکنی دهنت و میچسبونی به صورتم ومثلا بوس کردی .به بابایی اسمش و صدا میکنی و میگی ایید.ینی سعید.وقت...
31 مرداد 1394

روز دختر مبارررررررررک

                                                                                                                            برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم                                              ...
27 مرداد 1394

سلام

سلام دوستان عزیز ما بازم اومدیم .خیلی وقت بود که آپ نکرده بودم.چون رفته بودیم تهران عمه پدرشوهرم فوت کرده بودند واس همین.ازاونجاهم منو همسری و دخملی رفتیم شاه عبدالعظیم و حسابی زیارت کردیم.ونذرمونم ادا کردیم .اگه از تب کردنای  گاه و بی گاه شما فاکتور بگیریم میشه گفت مسافرت خوبی بود.یه چن تایی عکس هم داریم که بعد ادیتش میکنم میزارم تو وب.فعلا تا بعد ...
23 مرداد 1394

نازنین زهرا جونم از یک روز تا امروز

سلام به همه اومدم با کلی عکس از یک روزگی دخترم در بیمارستان تا یکسالگیش درخونه و امروزش:     از یک روز تا ده روز:     از ده روز تا بیست روز:     از بیست روز تا چهل روز:   وبعد از چهل روز در هر عکس یک مقطع سنی و ماه بعدی:       واما عکس سیصدو شصت و پنج روزگیش:     وعکسای امروزیش که خودم موهاشو کوتاه کردم.با دستای خودم چیکار کنم هی عرق میکرد موهاش اذیتش میکرد منم برداشتم هفت سانتیش کردم خوب .قربون ایکی یوسانم برم همه میگن خیلی بانم...
9 مرداد 1394

واکسن دوازده ماهگی دخملی گلم

سلام دختر گلم دیروز رفتیم و واکسن دوازده ماهگی یعنی MMR رو بهت تزریق کردن و شماهم اولش کلی گریه کردی ولی بهد ازاینکه من آرومت کردم و بهت شیر دادم آرومتر شدی.از اونجاهم رفتیم خونه مامان جون.وبا مامان جون رفتیم بازار و چون شمارو باکالسکه برده بودیم کل مسیر رفت و برگشت و مثل فرشته ها آرو م خوابیده بودی عزیزم . خدارو شکر مثل دفعه های قبل بیتابی نمیکردی و خیلی آرومتر بودی انگار اصلا واکسن نزده بودی و با دای دای مهدی بازی میکردی قربونت برم عزیزم انشالله لبت همیشه خندون و شاد باشی .فدای خندهات.تا بعد بای ...
4 مرداد 1394
1